همراه با رسول صلح و دوستی
هو المحبوب
رسول خدا ( صلَّی الله و علیه و آله و سلَّم ) :
شعیب (ع) از دوستی خدای عزّوجل ، چندان گریست که نابینا شد . پس خداوند ، بینایی اش را به او بازگرداند . باز چندان گریست که نابینا شد . پس خداوند ، بینایی اش را به او بازگرداند . باز چندان گریست که نابینا شد . پس خداوند ، بینایی اش را به او بازگرداند . در مرتبه ی چهارم خداوند به او وحی کرد : (( ای شعیب ! این کار را تا کی می خواهی همچنان تکرار کنی ؟ اگر این کارت از ترس دوزخ باشد ، آن را از تو باز داشتم و اگر از اشتیاق به بهشت باشد ، آن را بر تو روا ساختم )) . شعیب گفت : (( بارالها و سرورا ! تو خود می دانی که از ترس دوزخت و یا از سر ِ اشتیاق به بهشتت گریه نمی کنم ؛ لیکن دوستی تو با قلبم پیوند خورده است . از این رو ، تاب صبوری ندارم تا تو را ببینم . )) پس خداوند جلّ جلاله ، به او وحی کرد : (( هان ! حال که کارت به این سبب است ، به زودی موسی بن عمران ، هم سخن خود را به خدمت تو درخواهم آورد )) .
دوستی در قرآن و حدیث /محمدی ری شهری / ترجمه : سید حسن اسلامی / صفحه ۲۹۵ .